آیه 32 سوره فرقان
<<31 | آیه 32 سوره فرقان | 33>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و باز (کافران جاهل) به اعتراض گفتند که چرا این قرآن (اگر از جانب خداست) یکجا برای رسول نازل نشد؟ ما آن را این چنین فرستادیم تا (تدریجا) تو را به آیات آن دل آرام کنیم و اطمینان قلب دهیم و (بدین سبب) آیات آن را بر تو مرتب به ترتیبی روشن و به آهستگی برخواندیم.
و کافران گفتند: چرا قرآن یک باره بر او نازل نشد؟ این گونه [قرآن را به تدریج نازل می کنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازیم، و آن را بر تو با مهلت و آرامی خواندیم.
و كسانى كه كافر شدند، گفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟» اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم.
كافران گفتند: چرا اين قرآن به يكباره بر او نازل نمىشود؟ براى آن است كه دل تو را بدان نيرومندى دهيم و آن را به آهستگى و ترتيب فرو خوانيم.
و کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمیشود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- ترتيل: طبرسى فرموده: ترتيل بيان كردن است با تأنى و تدريج، ابن اثير گفته: ترتيل قرائت آنست كه با تأنى و آشكار گفتن حروف و حركات باشد، مثل: از جمله معانى مثل حديث و گفته است منظور از آن در آيه حديث و گفته و سؤال است.
نزول
ابن عباس گوید: مشرکین مى گفتند اگر محمد مى پندارد که پیامبر است چرا خداى او، عذابش مینماید؟ و آن اینست که قرآن را یک دفعه بر او نازل ننموده بلکه یک آیه یک آیه یا دو آیه دو آیه بر او نازل میکند سپس این آیه در جواب آنها نازل گردیده است».
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا «32»
و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانهى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام) قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم) تا دل تو را به وسيلهى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم.
نکته ها
بهانهجويان، هر لحظه بهانهى جديدى مىگرفتند. گاهى مىگفتند: چرا به ما وحى نمىشود؟ گاهى مىگفتند: چرا فرشته وحى را نمىبينيم؟ چرا پيامبر سرمايه و كاخ و طلا ندارد؟ و گاهى مىگفتند: چرا قرآن يكجا نازل نمىشود؟
در حالى كه قرآن داراى دو نزول است: يكى نزول دفعى كه در شب قدر بر قلب پيامبر نازل شده است و ديگرى نزول تدريجى كه به مناسبتهاى مختلف در طول بيست و سه سال
جلد 6 - صفحه 252
نازل شده است.
آثار و دلايل نزول تدريجى قرآن:
1. نزول تدريجى، عامل ارتباط دائمى و مستمرّ پيامبر اكرم با سرچشمهى وحى و مايهى استوارى او در راه است و بيانگر آن است كه رسالت يك جرقّهى مقطعى نيست.
2. دينِ زنده و جامع آن است كه با حوادث و مناسبتها ارتباطى نيرومند داشته باشد، و حوادث و مناسبتها هم به مرور پيدا مىشود، نه يكدفعه.
3. انجام همهى اوامر و ترك همهى نواهى يكدفعه براى عموم مردم سخت بود وسبب عُسر و حَرَج مىشد.
4. چون هر سوره و آيهى قرآن به تنهايى يك معجزه است، بنابراين نزول تدريجى آن به منزلهى چندين معجزهى پى در پى و هر معجزهاى مايهى تسلّى قلب پيامبر در برابر آزار دشمنان است.
5. نزول هر آيه به مناسبت نيازى كه پيدا مىشود با نزول همهى آيات بدون در نظر گرفتن نيازها، تفاوت بسيار است.
6. بعضى آيات پاسخ سؤالات مردم است، پس اوّل بايد سؤالش مطرح شود تا بعد آيهاى درپاسخ آن نازل شود.
7. بعضى آيات و احكام براى مدّتى معيّن نازل شده است، لذا بايد آيهى ناسخ نازل شود.
ترتيل چيست؟
- پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ترتيل آن است كه قرآن را با بيان روشن بخوانيد، (نه مثل شعر، نه مثل نثر)، هنگام برخورد بر لطايف آن توقّف كنيد، روح و دل خود را صفا دهيد و هدف شما در تلاوت، رسيدن به آخر سوره نباشد. «1»
- حضرت على عليه السلام فرمود: مراد از ترتيل، رعايت موارد وقف و اداى حروف است. «2»* امام صادق عليه السلام فرمود: ترتيل، يعنى زيبا و آرام خواندن قرآن، مكث كردن در آن و پناه بردن
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». تفسير كنزالدقائق و منهجالصادقين.
جلد 6 - صفحه 253
به خداوند در هنگام تلاوت آيات مربوط به آتش و عذاب، و دعا كردن هنگام برخورد با آيات بهشت و درخواست بهشت از خداى مهربان. «1»
پیام ها
1- رهبر بايد قلبى مطمئن، استوار وآرام داشته باشد. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ»
2- نتيجهى تربيت نبوى آرامش دلهاست، نه تعليم و كسب اطلاعات. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ»
3- آموزش و تربيت بايد تدريجى باشد. «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً (32)
شبهه پنجم كفار:
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا: و گفتند آنانكه كافر شدند از يهود و نصارى يا مشركان عرب. لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً: چرا نازل نمىشود بر پيغمبر قرآن جمله يگانه، يعنى يكمرتبه مانند تورات موسى، و انجيل عيسى، و زبور داود عليهم السّلام؛ و اين اعتراض بىموقع از جمله اعتراضات و اقتراحات دالهاند بر تنفر آنان از حق و تجانب آنها از اتباع آنچه قرآن متصف به صفت اعجاز است، و آن مختلف نمىشود به آنكه پراكنده يا مجموع نازل شود، و لذا ايشان قادر نبودند كه سورهاى يا آيهاى به مثل آن آورند با آنكه اهل فصاحت بودند؛ پس اعتراض آنها در اين قسمت لغو و باطل، و محض عناد و انكار بوده. و
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 372، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 333
ديگر آنكه تفريق آن داراى فوائدى است كه در جمله نمىباشد چنانكه مىفرمايد: كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ: همچنين نازل فرموديم پراكنده و متفرق تا ثابت گردانيم و قوت دهيم به تفريق آن در اوقات متعدده قلب تو را، يعنى تا به تفرقه وحى، قلب تو را بر حفظ و فهم آن متمكن سازيم. و يا به جهت آنكه بصيرت تو را زياد فرمائيم به تجدد وحى در هر حادثه و هر امرى كه رخ دهد.
وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا: و بر تو خوانديم آن را از روى تبيين بعضى از پى بعض ديگر خواندنى با مهلت و تأنى در مدت طولانى كه آن بيست سال يا بيست و سه سال بوده است.
تنبيه: در نزول قرآن بتدريج، هر آينه مصالح و حكمى است كه عقول از احاطه به آن عاجز مىباشد، لكن شمهاى از فوايد آن به نظر رسيده از جمله:
1- اگر قرآن يكمرتبه نازل شدى، هر آينه شرايع هم بتمامه يكدفعه نازل شدى، و تحمل تكاليف بر امت گران آمدى، لا جرم تكاليف بتدريج نازل گشتى تا تحمل آن آسانتر و عمل به آن سهل تر شدى.
2- به نزول هر آيه، حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله قوم را تحدى نمودى، و چون از آوردن به مثل آن عاجز شدى، عجز آنها نسبت به معارضه كل ثابت، و اعجاز تمامى قرآن محقق گشتى.
3- آنكه قرآن مشتمل بر ناسخ و منسوخ، و ناسخ بايد متأخر از منسوخ، و اجتماع آنها نشايد؛ زيرا نسخ تخصيص از ما نيست.
4- نزول آن به تأنى و تدريج، دستورى باشد براى امت كه در قرائت آن، همان رويه را مرعى دارند تا آنكه قلوب متفهم به آن و از معانى آن بهرهمند گردند، و لذا در آيه ديگر امر فرموده: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» و احاديث شريفه نيز بر اين امر وارد شده:
در كافى- به اسناد خود از عبد اللّه بن سليمان روايت شده كه سؤال نمودم حضرت صادق عليه السّلام را از معنى فرمايش الهى «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» فرمود كه: حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: آشكارا و مبين ساز آن را آشكار كردنى، و بسيار آن را به سرعت مخوان مانند سريع خواندن شعر بدون تدبر، و
جلد 9 - صفحه 334
پراكنده مسازيد حروف و كلمات آن را مانند پراكندگى خرماى زبون كه از شدت پراكندگى نتوان جمع نمود، و لكن به حركت آوريد قلبهاى قسى خود را به تلاوت آن، و نبوده باشد قصد هيچيك از شما آخر سوره. «1» بنابراين قاريان قرآن مجيد را لازم است مراعات اين قسمت كه آيات شريفه را بتأنى و تأمل قرائت كنند تا معانى آن متذكر به قلب، و قلوب به تدبر در آن ثابت و راسخ گردد، نه آنكه همت شخص فقط ختم سوره باشد كه از نيل به اين سعادت عظمى و فيروزى كبرى محروم بماند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً (31) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً (32) وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (33) الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (34) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً (35)
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38) وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (40)
ترجمه
و همچنين قرار داديم براى هر پيغمبرى دشمنى را از گناهكاران و بس باشد پروردگار تو كه راهنما باشد و يارى كننده
و گفتند آنها كه كافر شدند چرا فرو فرستاده نشد بر او قرآن تمامى يك دفعه اين چنين باشد تا ثابت داريم بآن دل تو را و بتأنّى فرستاديمش بتأنّى فرستادنى
و نمىآورند براى تو مثلى مگر آنكه آورديم براى تو بحق و خوبتر از جهت بيان
آنانكه برانگيخته شوند بر رويهاشان بسوى دوزخ آنها بدترند از جهت جاى و گم گشتهترند از راه
و بتحقيق داديم بموسى تورية را و قرار داديم با او برادرش هارون را وزير
پس گفتيم برويد بسوى قومى كه تكذيب كردند آيتهاى ما را پس هلاك كرديم آنها را هلاك كردنى
و قوم نوح چون تكذيب كردند پيغمبران را غرق كرديمشان و قرار داديم آنها را براى مردمان نشانهاى و آماده ساختيم براى ستمكاران عذابى دردناك
و عاد را و ثمود را و اصحاب رس را و اهل قرنهائى ميان اين بسيار
و همگى را زديم براى آنان مثلها و همه را نيست كرديم نيست كردنى
و هر آينه بتحقيق گذشتند بر قريهاى كه باريده شد بر آن باران بد آيا پس نبودند كه به بينند آنرا بلكه
جلد 4 صفحه 71
بودند نااميد از حشر.
تفسير
خداوند تبارك و تعالى براى تسليت خاطر پيغمبر خود فرموده و چنانچه براى تو دشمنانى است از قوم مشركت قرار داديم ما براى هر پيغمبرى از پيغمبران سابق دشمنى يا دشمنانى از كفار گناهكار چون عدوّ بر واحد و جمع اطلاق ميشود مانند نمرود در برابر حضرت ابراهيم يا فرعون در مقابل حضرت موسى يا يهود عنود در قبال حضرت عيسى و قرار دادن خدا آنها را دشمنان انبياء گفتهاند براى آنستكه امر فرموده بايشان كه آنها را از اديان باطله خودشان سوق دهند بدين حق كه مخالف هواى نفس آنها است و باين جهت آنها دشمن انبيا شدند پس خدا آنها را دشمن انبيا قرار داده ولى بنظر حقير براى آنستكه خلق نموده آنها را با آنكه ميدانسته دشمن انبيا ميشوند چون جعل در اين مقامات بمعناى خلق است يعنى همچنين خلق نموديم براى هر پيغمبرى دشمنى را در هر حال پيغمبر بايد مستظهر بألطاف الهى باشد و از دشمنى دشمنان نينديشد هدايت و كمك خداوند براى او كافى است و بالاخره او را بر دشمنان نصرت و ظفر خواهد بخشيد پس بايد صبر نمايد بر آزار آنها چنانچه صبر نمودند انبياء عظام بر آزار اقوامشان و بسعادت دارين رسيدند و يكى از اعتراضات كفّار بر پيغمبر اسلام آن بود كه چرا نازل نشد قرآن بر او يكدفعه مانند تورية و انجيل و زبور كه يكدفعه بر انبيا نازل شد و خداوند جواب فرموده كه اينچنين نازل نموديم ما قرآن را بتفريق و تدريج تا ثابت و قوى و مطمئن نمائيم قلب تو را بآن در هر واقعه و حادثه و هر اعتراض و سؤال و مشكلى از مشكلات و به بيان هر حكمى در موقع لزوم بتوسط جبرئيل و اظهار الطاف رب جليل و معلوم است كه چنين كتابى را كه الفاظ و معانيش اعجاز و مشتمل بر تمام كتب سماوى بلكه تمام حقايق عالم وجود است و ناسخى براى آن نيست و داراى ناسخ و منسوخ است و تا قيامت بايد باقى باشد بتدريج و تأنّى بهتر ميتوان تلقّى و ضبط و تعلّم و حفظ و فهم نمود بخلاف ساير كتب سماى كه هر يك حقائق و دستورات چندى در مقامات مخصوصهئى در زمان خاصى بيش نبوده و بقصد اعجاز بشر از اتيان بمثلش نازل نشده ميان ماه من با ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است و لذا بايد با تأنّى
جلد 4 صفحه 72
و تأمل آنرا قرائت نمود چنانچه خداوند بر نبى اكرم در ظرف بيست سال بتدريج و تأنّى آنرا باقتضاء حكمت و صلاح وقت نازل فرموده است و نيز فرموده كه هر وقت كفّار اعتراض و سؤال عجيبى از تو نمودند كه مانند مثل باشد در شگفت آورى از بى اساسى، ما جواب اساسى آنرا از روى حقّ و حقيقت براى تو نازل نموديم ببهترين وجه و معنى و بيان كه جاى اعتراض و سؤالى باقى نماند و كفارى كه از اين قبيل اشكالات بقرآن مينمايند خداوند آنها را برو بر زمين ميكشاند و محشور ميفرمايد تا وارد جهنّم شوند و آنها در بدترين جايها منزل خواهند نمود چون از بيراههترين راهها سير مينمايند در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه پرسيدند چگونه محشور شود كافر بروى خود روز قيامت فرمود آن خدائى كه راه انداخت او را بدو پا ميتواند راه بيندازد بروى خود او را در قيامت و چون قبلا ذكرى از انبياء و دشمن داشتن آنان شده بود خداوند شروع فرمود بنقل احوال و غلبه ايشان بر دشمنان و بمناسبت كثرت پيروان حضرت موسى در عربستان مقدّم داشت او را باين تقريب كه بتحقيق داديم ما بموسى عليه السّلام كتاب تورية را و قرار داديم با او برادرش هارون را كمك و معاون در اعلاء كلمه حقّ و دستور فرموديم كه بروند براى دعوت فرعون و فرعونيان و رفتند و آنها آن دو را تكذيب نمودند پس هلاك نموديم ما آنها را بامر عجيبى هلاك نمودنى عجيب و قوم نوح چون تكذيب نمودند آنحضرت و ساير انبياء گذشته را غرق نموديمشان بطوفان و قرار داديم آنها را موجب عبرت مردم بعلاوه مهيّا نموديم براى ستمكاران آنها در آخرت عذابى دردناك و نيز موجب عبرت مردم قرار داديم قوم عاد و ثمود و اصحاب رسّ و بسيارى از اهل قرون و اعصار گذشته را در اين بين كه نميداند عدّه آنها را جز خدا و احوال عجيبه هر يك از آن اقوام سابقه را براى هر يك از اقوام لاحقه مبيّن و ممثّل نموديم تا قطع عذر و اتمام حجّت بر آنها شود ولى بعد از آنكه اصرار نمودند بر كفر همه را هلاك و خرد و خاشاك نموديم چه هلاك نمودنى و خرد و خاشاك كردنى و شرح احوال اقوام نامبرده احمالا و تفصيلا در سور سابقه ذكر شده است جز اصحاب رس كه اقوال مفسّرين راجع بآنها مختلف شده و حقير چون بنا ندارم از بيان اهل بيت اطهار تجاوز نمايم بذكر حديثى كه
جلد 4 صفحه 73
در علل و عيون از امام رضا عليه السّلام نقل شده كه آنحضرت بتوسط آباء گرام خود از امام حسين عليه السّلام نقل نموده و چند حديث ديگر در اين باب اكتفا مينمايم و آن از اين قرار است كه سه روز پيش از شهادت امير المؤمنين عليه السّلام مردى از بنى تميم كه نامش عمرو بود خدمت آنحضرت رسيد و عرض كرد يا امير المؤمنين بفرما اصحاب رس در چه عصرى و چه جائى بودند و پادشاهشان كه بود و پيغمبرى بآنها مبعوث شده بود يا نه و بچه عذابى هلاك شدند من در قرآن ذكر آنها را ديدم و خبر آنها را جائى نيافتم آنحضرت فرمود چيزى از من پرسيدى كه كسى تا كنون از من نپرسيده و جواب آنرا از كسى بعد از من نخواهى شنيد مگر از آنكس كه او از من شنيده باشد و نيست در قرآن آيهئى مگر آنكه من آنرا و تفسير و مكان نزولش را كه در كوه بوده يا در بيابان و وقت نزول آنرا كه در شب بوده يا روز ميدانم و اشاره بسينهاش فرمود و فرمود بدانكه در اينجا علم بسيار است ولى طالبان آن كم است و عنقريب اگر من از دنيا بروم پشيمان خواهيد شد پس فرمود كه آنها جماعتى بودند كه پرستش درخت صنوبرى را مينمودند كه نامش شاه درخت بود و يافث بن نوح آنرا در كنار چشمهئى كه نامش روشاب بود كاشته بود و بعد از طوفان آن درخت براى نوح روئيد و آن قوم را اصحاب رس گفتند براى آنكه پيغمبرشان را زنده زير زمين كردند و اين بعد از سليمان بن داود بود و آنها دوازده آبادى داشتند در كنار نهرى كه نامش رس بود و آن آباديها از بلاد شرقى محسوب ميشد و آن نهر بنام آنها خوانده ميشد و هيچ نهرى در آنزمان پر آبتر و آبش گواراتر از آن نهر نبود و هيچ آبادى از آن آباديها آبادتر و باوسعتتر نبود اسم يكى آبان و دوّمى آذر و سوّمى دى و چهارمى بهمن و پنجمى اسفندار و ششمى فروردين و هفتمى ارديبهشت و هشتمى خرداد و نهمى مرداد و دهمى تير و يازدهمى مهر و دوازدهمى شهريور بود و بزرگترين آن بلاد اسفندار بود كه پايتخت پادشاهشان بود كه نامشتر كوز بن غابور بن يارش بن شاذان بن نمرود بن كنعان پادشاه زمان خليل الرحمن بود و چشمه زمان نوح و آن درخت صنوبر در آن بلد بود و در هر بلدى از آن بلاد تخمى از آن كاشته بودند و درخت صنوبرى روئيده و بزرگ شده بود و آب آن چشمه و جوىهاى آنرا بر خود و
جلد 4 صفحه 74
حيواناتشان حرام نموده بودند و هر كس از آنها ميآشاميد او را ميكشتند و ميگفتند آن مايه زندگانى خدايان ما است و آب خوراكى خودشان و حيواناتشان آب نهر رس بود كه آباديهاشان در كنار آن بود و در هر ماهى از سال در يكى از آن بلاد عيدى قرار داده بودند كه مردم در آنروز در آن بلد جمع ميشدند و پوششى از حرير كه بر آن انواع صورتها بود بآن درخت ميپوشانيدند و بعدا گوسفند و گاو را پاى آندرخت ميآوردند و براى آن قربانى ميكردند و هيزم ميريختند و آتش در آن ميزدند و چون دود و بخار آن قربانيها در هوا بلند ميشد بطورى كه آسمان ديده نميشد همه در برابر آندرخت سجده ميكردند و گريه و زارى مينمودند كه آندرخت از آنها راضى شود و شيطان شاخههاى آنرا حركت ميداد و از آن صوتى مانند صداى طفلى كه بگويد اى بندگان من از شما راضى شدم بلند ميكرد و آنها سر از سجده بر ميداشتند و مشغول شرابخوارى و ساز و نواز ميشدند و يك شبانه روز باين حال بودند و بعد بخانههاشان ميرفتند و عجم اسم ماههاشان را از اسم آن بلاد اتّخاذ نمودند و ميگفتند اين عيد ماه شهريور و اين عيد ماه آبان است تا عيد اسفندار ميرسيد تمام مردم از كوچك و بزرگ در آن بلد بزرگ جمع ميشدند و در پاى آندرخت صنوبر بزرگ خيمهئى از حرير كه در آن انواع صورتها بود و دوازده در داشت هر درى مخصوص ببلدى بر پا مينمودند و در بيرون آن خيمه همه براى آندرخت سجده ميكردند و چند برابر قربانيهائيكه براى درختان ديگر مينمودند براى آندرخت قربانى ميكردند و در آن وقت شيطان آندرخت را حركت تندى ميداد و با صوت بلند خشن بآنها وعدهها و نويدهاى زيادترى ميداد و آنها سر از سجده بر ميداشتند و در نهايت دلخوشى و نشاط بودند و از كثرت شرب و تغنّى و طرب بيهوش ميشدند و بهوش نميآمدند و حرف نميزدند و باين حال دوازده شبانه روز بشمار عيدهاى سال توقف داشتند و بعد بمنازل خودشان مراجعت مينمودند و چون كفرشان بخدا و پرستش آنها غير خدا را بطول انجاميد خداوند پيغمبرى را از بنى اسرائيل از نسل يهوداى پسر يعقوب عليه السّلام بر آنها مبعوث فرمود و او آنها را مدت مديدى بتوحيد و عبادت خدا دعوت نمود و آنها اعتنائى بسخنان او نكردند و چون او
جلد 4 صفحه 75
ديد دعوتش در آنها اثر نكرد و باز اصرار بكفر و ضلالت دارند و عيد بزرگشان رسيده عرضه داشت پروردگارا اينها تكذيب مرا نمودند و بر كفر باقى ماندند و پرستش درخت بيفائدهئى را ميكنند خدايا همه اين درختان را خشك كن و قدرت و سلطنت خود را بآنها بنما و چون فرداى آنروز رسيد آنمردم ديدند تمام آندرختان خشك شده و همه هراسان شدند و بعضى گفتند اين مرد كه مدّعى پيغمبرى از جانب خداى آسمان و زمين است خدايان شما را سحر كرده تا شما را از پرستش آنها منصرف و متوجه بخداى خود كند و بعضى گفتند اين نيست بلكه چون خدايان شما ديدند اينمرد عيبجوئى از آنها ميكند و شما را دعوت بپرستش غير مينمايد بخشم آمدند و طراوت و خرمى خودشان را از شما پنهان نمودند تا شما بخشم آئيد و او را بكشيد و انتقام آنها را بكشيد پس همه متّفق بر اين شدند كه آن پيغمبر را اعدام نمايند و در كنار آن چشمه چاهى كندند و آن پيغمبر را در آنچاه انداختند و بر وى چاه سنگ بزرگى نهادند و گفتند حال اميدواريم كه خدايان ما از ما راضى شوند چون ديدند مردى را كه از آنها بد گوئى ميكرد بسزاى خودش رسانديم تا خداى بزرگ دلش خنك شود و سبزى و خرمى خود را براى ما برگرداند و مثل پيشتر شود پس تمام آنروز را آنجا ماندند و ناله آن پيغمبر را مىشنيدند كه ميگفت اى خداوندگار من تو مىبينى تنگى جا و سختى حال مرا بنا توانى و بيچارگى من رحم كن و جان مرا بزودى بگير و تأخير در اجابت دعاى من مفرما تا آن پيغمبر وفات نمود و خداوند بجبرئيل فرمود اين بندگان من كه حلم مرا ديدند و مغرور شدند و خود را از عذاب من ايمن پنداشتند و غير مرا پرستيدند و پيغمبر مرا كشتند گمان ميكنند در برابر خشم من تاب مقاومت دارند و از تحت قدرت و سلطنتم ميتوانند خارج شوند با آنكه من انتقام ميكشم از كسيكه معصيت مرا كند و بيمى از عقوبتم نداشته باشد بعزت خود قسم كه اين مردم را عبرت براى اهل عالم قرار خواهم داد پس چيزى نگذشت از آنكه آنها در عيدشان بودند كه باد تند سرخ رنگى بر آنها وزيد كه همه پراكنده و سرگردان و هراسان شدند و بيكديگر چسبيدند و زمين از زيرشان سنگ كبريت و يكپارچه آتش گشت و از بالاى سرشان ابر
جلد 4 صفحه 76
سياهى بر آنها آتش باريد و بدنهاشان چون سرب در آتش گداخته و آب شد و در نفحات بعد از نقل اين روايت با تفاوت مختصرى فرموده بعضى از اهل سنّت اين روايت را از حضرت سجاد از پدرش از امير المؤمنين عليهم السلام بتفاوت كمى نقل نمودهاند و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از زنان وارد شدند بر آنحضرت و يكى از آنها سؤال نمود از حد مساحقه و حضرت فرمود حد آن حد زنا است آنزن عرض كرد خدا از آن در قرآن ذكرى فرموده فرمود بلى عرض كرد كجا است فرمود آنها اصحاب رسند و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه زنى با كنيزش وارد بر او شد و عرض كرد چه ميفرمائى در كار زنها با زنها فرمود آنها اهل آتشند چون روز قيامت شود اين زنها را بياورند و چادر آتشين بر آنها بپوشانند و چكمه آتشين بپاهاشان كنند و چار قد آتشين بسرشان نمايند و در دلشان سيخهائى از آتش فرو كنند و آنها را بجهنم بيندازند آنزن عرضه داشت ذكرى از آنها در قرآن نيست فرمود چرا عرض كرد كجا است فرمود آنجا كه فرموده و عادا و ثمود و اصحاب الرّس و آنها رسيانند و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه سحق زنان در اصحاب رس بوده و بتعبير ديگر زنان آنها سحّاقات بودند و معلوم است كه اين روايات منافات با حديث علوى كه اولا ذكر شد ندارد چون در آنحديث بيان كفر مردانشان شده بود و در اين روايات بيان گناه زنانشان شده و قمى ره فرموده رس نهرى است در ناحيه آذربايجان و در لغت براى رس معانى متعددهئى ذكر شده كه مناسب با حديث علوى مذكور است از قبيل نام چاه بقيه قوم ثمود كه تكذيب نبى خود را نمودند و در آن چاه او را بند كردند تا فوت كرد و چاه بسنگ بر آورده و حبس نمودن و چاه كندن و در زير خاك كردن چيزى و در گور كردن و نام آبى و شايد آن نهر و آب همين رود ارس باشد كه بر حسب عهد نامه تركمن چاى سر حد ايران و روسيه شد و بلاد شمالى آنروز كه جزء آذربادگان قديم بود بتصرف روسها در آمد و الف آن در فارسى زياد يا در عربى حذف شده باشد و سحق و مساحقه ماليدن زنى است عورت خود را بزن ديگر و حدّ آن صد تازيانه است مطلقا يا در صورت محصنه نبودن والا رجم است و تحقيق آن
جلد 4 صفحه 77
موكول بفقه ميباشد و در خاتمه خداوند اشاره بشدت جهالت و كثرت غفلت قريش و كفار مكه فرموده كه اينها همه ساله براى تجارت بشام مسافرت مينمايند و شهر سدوم را كه مسكن قوم لوط بود و خداوند بباران سجّيل اهل آنرا معذب و نابود فرمود مىبينند و آثار عذاب را در آنجا مشاهده مينمايند و باز متنبه نميشوند اين براى آنستكه اينها اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و بهمان چشمى كه دوابّشان بآن بلد مينگرند اينها مينگرند و ميگذرند نه بديده عبرت كه موجب بيدار شدن از خواب غفلت است و در روايات قمى ره از امام باقر عليه السّلام بقريه سدوم كه بلد قوم لوط بوده و باريدن باران سوء بر آنها بسجّيل كه معرّب سنگ گل باشد تصريح شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَيهِ القُرآنُ جُملَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلناهُ تَرتِيلاً (32)
عذر ديگري که كفار اعتذار جستند اينست که گفتند چرا قرآن جملة واحده نازل نشده اينکه نحو خداوند نجوما و متفرقا نازل فرمودي.
براي اطمينان و ثبات قلب تو و ما ترتيلا نازل كرديم آيه آيه سوره سوره چه نحوه ترتيلي.
(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا) ظاهرا مراد اهل كتاب باشند از يهود و نصاري به قرينه جمله.
(لَو لا نُزِّلَ عَلَيهِ القُرآنُ جُملَةً واحِدَةً) چنانچه تمام كتب آسماني بر انبياء سلف جملة واحدة نازل شده مثل صحف آدم، شيث. ابراهيم و تورات
جلد 13 - صفحه 612
موسي و زبور داود و انجيل عيسي عليهم السلام.
جواب آنها اولا قرآن مراتب نزول داشته چنانچه در مجلد اول در باب مقدمات مفصلا تذكر داديم مرتبه اول بر نور مقدس نبوي در عالم انوار که اولين مخلوق الهي بود که فرمود:
(اول ما خلق اللّه نوري)
و در همان عالم
(علّمه علم ما کان و ما يکون الي انقضاء خلقه)
سپس در لوح محفوظ چنانچه ميفرمايد:
(إِنَّهُ لَقُرآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ) واقعه آيه 76 و ميفرمايد:
(بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوحٍ مَحفُوظٍ) بروج آيه 21.
سپس در شب قدر در آسمان اول که ميفرمايد (إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدرِ) قدر آيه 1 بعد بر جبرئيل امين که روح الامين است بر قلب مطهر رسول چنانچه ميفرمايد:
(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلي قَلبِكَ) شعراء آيه 193 و ميفرمايد.
(قُل مَن كانَ عَدُوًّا لِجِبرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلبِكَ بِإِذنِ اللّهِ) بقره آيه 91.
(و ثانيا قرآن ناسخ داشته و منسوخ، سؤال و جواب. حكايت قضايايي که تدريجا واقع شده و احكامي که تدريجا ابلاغ شده البته بايد تدريجا نازل شود.
و ثالثا صحف و كتب انبياء سلف مكتوبا در الواح نازل شده و قرآن مقروءا نازل شده.
(كَذلِكَ) يعني اينکه نحوه ما قرآن را نجوما و تدريجا نازل فرموديم و علت اينکه نحو نزول براي اينست که.
(لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ) نظر به اينكه قبل از بعثت و قبل از نزول قرآن دوره جاهليت بود که سرتاسر دنيا را كفر و جاهليت گرفته بود و بكلي از حق و حقيقت دور افتاده بودند اگر يك مرتبه تمام قرآن و تمام دستورات دين از امور
جلد 13 - صفحه 613
اعتقاديه بالاخص مسئله ولايت و اخلاقيه و فرائض الهيه و محرمات شرعيه براي آنها بيان ميشد احدي زير بار نميرفت و قلب مبارك پيغمبر که مبعوث بر كافه جن و انس بود رنجش پيدا ميكرد و نتيجه مقصوده او گرفته نميشد چنانچه امروز اگر يك كافر دور افتاده از اسلام را خواستيد به اسلام بياوريد يك مرتبه تمام احكام و عقايد و اخلاق اسلامي را باو بياموزيد يقينا قبول نميكند بايد بتدريج او را آشنا كرد.
(وَ رَتَّلناهُ تَرتِيلًا) متفرقا يكي يكي بايد نازل شود و بيان شود و تدريجا هدايت شوند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 32)- باز در این آیه به یکی دیگر از بهانه جوییهای این مجرمان بهانه جو اشاره کرده، میگوید: «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نمیشود»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).
اصولا بهتر بود خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز از تمام این قرآن یکجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او میخواهند و میپرسند فورا پاسخ گوید.
ج3، ص335
در دنباله آیه به آنها چنین پاسخ میگوید: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا).
قرآن مجموعهای است از اوامر و نواهی، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعهای از استراتژی و تاکتیکهای مختلف در برخورد با حوادثی که در مسیر امت اسلامی به سوی جلو پیش میآمده است.
چنین کتابی که همه برنامه حتی قوانین کلی را از طریق حضور در صحنههای زندگی مردم تبیین و اجرا میکند امکان ندارد قبلا یکجا تدوین و تنظیم شود، این بدان میماند که رهبر بزرگی برای پیاده کردن انقلاب تمام اعلامیهها و بیانیهها و امر و نهیهایش را که به مناسبتهای مختلف ایراد میشود یکجا بنویسد و نشر دهد، آیا هیچ کس میتواند چنین سخنی را عاقلانه بداند؟!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.